همیشه بشر خواستار این بوده که چگونگی های جهان را
دریابد . او همیشه کوشیده تا چیزهایی را که در جهان رخ می دهد ، به گونه
ای تفسیر کند .
گرچه امروزه ، دانش به بیان بسیاری از چیزها پرداخته ،
ولی در روزگاران بسیار گذشته ،بشر مجبور بود که از پیش خود تفسیر و بیانی ،
برای این چیزها بسازد .
بشر در آن روزها با شگفتیهای بسیاری روبه رو شد
که درست نمی توانست بفهمد آنها چه هستند
نمی دانست چرا خورشید ، پیوسته
و به طور منظم ، طلوع و غروب می کند ؟
چرا فصلهای گوناگون پدید می آید
؟
چگونه ستارگان پدید آمده اند و چرا اینگونه در فضا گردش می کنند ؟
بشر
همینگونه درباره رویدادهای زندگی خود نیز به اندیشه پرداخت . می خواست
بفهمد که چگونه حوادث پیش بینی نشده ، رخ می دهد ؟
چرا آدمی خواب می
بیند ؟
چرا انسان بیمار می شود ؟
مردم از کجا آمده اند و پس از مرگ
به کجا می روند ؟
جهان و همه آنچه در آن است ، چگونه آفریده شده ؟
همه
این پرسشها راانسانهای نخستین از خود می کردند و آنگاه برای یافتن پاسخ ،
بسی می کوشیدند .
هر قبیله در هر جای زمین که زندگی داشت ، به گونه ای ،
چگونگی این امور را بیان می کرد .
ولی این بیانها همیشه به نحوی بود که
با محیط ویژه آنها تناسب داشت . از اینرو داستانهای خیال انگیزی ، برای
بیان رویدادهای جهان ، سروده شده که ما این داستانها را امروز افسانه می
خوانیم .
هرگاه همه افسانه های ملتی با هم یک جا در نظر گرفته شود ،
میتولوژی یا افسانه ها و اساطیر پدید می آید .
بشرهای ابتدائی می
کوشیدند تا دنیای خود را در قالب شخصیتها یا انسانهای خیالی ، وصف کنند. از
اینرو ، اشیای گردادگرد خود را مانند اشخاصی می پنداشتند که مانند خودشان
فکر و تدبیر داشتند و برخی از آنها هم از نیروی بزرگی برخوردار بودند .
از
اینجا بود که برخی از حیوانات ، گیاهان ، ستارگان ، رودها ، خورشید و ماه
به مرور ایام ، خدایانی پنداشته شدند که نیروی سحر آمیزی برایشان تصور میشد
.
برخی از این خدایان ، به نظر مردم ، خوب و مهربان بودند . ولی برخی
دیگر شریر و بد کار بودند که برای مردم درد ، گرسنگی و مرگ پیش می آوردند .
چون مردم قدیم خدایان را موجوداتی با عقل می پنداشتند ، دست نیایش نیز
به سوی آنها دراز می کردند . مثلا می گفتند چون خورشید دارای فکر است ، می
توان از او خواهش کرد تا نور خود را بیشتر برای رشد گیاهان بتاباند .
خدای
باران را نیز نیایش می کردند . چون می پنداشتند که او نیایش آنها را خوب
می فهمد .
برای نیایش هریک از این خدایان خیالی ، راهی معین بود که مردم
می پنداشتند اگر کسی از راهی دیگر به عبادتش بپردازد ، آن خدا خشمگین می
شود .
هدف از انجام این عبادتها آن بود که رابطه بشر با خدایان به وضع
خوبی حفظ شود . در پرتو همین امر بود که انسان می پنداشت که دیگر می تواند
رویدادهای طبیعت را خود کنترل کند و برای خویشتن ، زندگی بهتری بوجود آورد .